فرقان

ساخت وبلاگ

قبلا حساب کتاب کرده بودم پایان ابان ماه من با ۷۹ میلیون بدهی وارد ماه بعدی شدم

امروز که داشتم حساب کتاب میکردم دقیقا ۵۴ میلیون بدهی بروز دارم بماند که پایان ماه اقساط هم به این بدهی اضافه میشه ودخلم کفتف خرجمو نمیده

نمیدونم چجوری برنامه ریزی کنم

نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 23:9 توسط شادی|

فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1402 ساعت: 14:27

تقریبا تا پایان قراردادم ۳ ماه مونده بود که خداروشکر قرار شده یماه زودتر بایه خداحافظی همدیگرو خوشحال کنیمدقیقا تاپایان کار۶۲ روز مونده ازاین بابت خیلی خوشحالم ولی اینکه یه ریال هم پول نمیمونه برام خیلی حالمو گرفتهبوهی زیاد داره خفم میکنه اینکه نمیتونم به برنامه هام سروسامان بدم خرید کنم دندونام رسیدگی کنمای بابا نمیدونم واقعا چیکار کنمدارم به این فکر میکنم چند روز عید نوروز برم خونه بعد میبینم ۱۳ فروردین سالگرد فوت مامان بزرگمه میگم باشم بعد ازاون ور میبینم عید فطر من سالهاست حسرت یه شب قدر با مردم قدر داشتن تو دلم موندهعملا بخوام برم سرکار باید تاهفته اخر فروردین صبر کنم ازطرفی بااینکه پیشنهاد دادن اگر برگردم سرکارفعلیم این یماه ساپورت میکنن اما ایت توم بعد کارخونه اولین ترمی بود که نتونستم سرامتحاناتم جاضر بشم و کارش خیلی سنگین ازنظر روحی خیلی منو بهم ریختهخودمم هیچ برنامه ای برای اینده ندارم فقط میدونم بعد پاس کردن بدهیام باید بفکریه ماشین باشم اونم سال پیش رو ان شالله برنامه دیگه ای ندارم نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 23:42 توسط شادی| فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1402 ساعت: 14:27

تو سن ۲۹ سالگی هیچ برنامه ای برای اینده ندارمنمیدونم میخوام تو اینده چیکار کنم فقط روزهارو بی هدف سپری میکنم اصلا کسی که سوال میکنی برنامت برای ایندت چه من توانایی ریختن برنامه برای اینده رو دارم؟میخوام چی بگم بگم شغلمو عوض میکنم؟باکدوم تحصیلات؟بگم میخوام ازدواج کنم با کی؟بگم میخوام تغییر مکان بدم؟اصلا توانایی تغییر مکان به خارج ندارم و توانایی برگشت به شهرمو ندارمبگم میخوام مهارت جدید یاد بگیرم مگه من میتونم؟من هیچ توانایی برای برنامه ریختن ندارم ای نفهم نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 23:47 توسط شادی| فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1402 ساعت: 14:27

میخواستم یه وبلاگ جدید بسازم یه چیزایی توش بنویسم راستش دیروز با دیدن پیجش منصرف شدم نمیخوام بدونه تو زندگی من چخبره

نمیخوام فکرمو بخونه

نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 12:9 توسط شادی|

فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:39

خب مهر ایشونم زده شد وپریدنش حتمی شد حرفای زیادی دارم بگم اما خب نمیگم فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:39

دارم کار میکنم اوکیاما من اینجا چیکار میکنم؟یعنی تو این دنیای بزرگ یکی هم کیش من نیست که برم پیش اونا کار کنم؟چقدر حس غربت خفم میکنهغربت بکنار وقتی تو این جمع هستم چقدر حس بیصاحبی خفم میکنهیچیزی وسط سینم داره منفجر میشه واقعا کلمات از بیان حالم احساساتم عاجزمن واقعا بیصاحبم واقعا میگمکاش کسی که منو افریده اسمشو برام خدا گذاشته پیدا میکردم نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۴۰۲ساعت 20:52 توسط شادی| فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:39

اینجا ننوشتم ازان نیست که حرفی نیست بلکه وقتی نیست

ما برای هرچیزی عجله میکنیم از چند روز قبل نه چند ماه قبل هی برنامه ریزی میکنیم هی چک میکنیم هی هی که اصلا دیر نکنیم نه تنها دیرهم میکنیم بلکه کارامون اونطوری که باید پیش نمیره

نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ساعت 14:2 توسط شادی|

فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 42 تاريخ : جمعه 15 دی 1402 ساعت: 2:52

این تتیمی که نبودم بقدری سخت گذشت بقدری سخت گذشته برام که اصلا با هیچ کلمه و جمله ای نمیتونم بیان کنم فقط میدونم که همش این جمله رو زیر زبونم تکرار میکردم خدا لعنتت کنه شادیواقعا خدا لعنتت کنه شادیهیچ جمله دیگری در وصف این ایامی که نبودم نگنجید هرجارو نگاه میکردم چشمانی میدیدم که گوشش یه قطره اشک نشستهخدا لعنتت کنه شادی نمیدونم این ۳ ماه باقی مانده لعنتی چطوری قرار بگذره زندگی من که به قهر خدا رفته این اسایش چند روزه هم از کفم دادماصلا نمیدونم ساعت چند اصلا نمیدونم چندم ماه اصلا نمیدونم چندم هفته است از هیچی خبر ندارم شب که سرمو رو بالش میزارم به خواب سنگینی میرم و نمیفهمم شب کی صبح شد روز لعنتی دیگه ای چطوری شروع شدخیلی خسته شدم نه از کار زیاد بلکه از فضای متهوع اینجا ازادمایی که با دیدنشون دلم میخواد بالا بیارم وتایمی که جلو چشمم نیستن دلم میسوزه براشون چرا دلم میسوزه به جهنمشون نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ساعت 14:9 توسط شادی| فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 36 تاريخ : جمعه 15 دی 1402 ساعت: 2:52

مینویسم تا درونمو تخلیه کنم اما نمیدونم چرا وقتی میگم خستم خستگیم درنمیره همش مونده تو وجودم کسی نمیتونه این سخت گذشتن دقیقه هارو تصور کنه کارم منو خسته نکرده جو اینجا محیط اینجا و ادمای متهوع اینجا منو خسته کرده یه مت زود جوگیر که به سختی دارن جلوی خودشونو میگیرنحتی اکسیژن این مکان هم سنگین وقتی نفس میکشی کل وجودت میخواد خفه بشه جمعا ۹۴ روز مونده تا رهایی اما نمیدونم قرار این ۹۴ روز چطوری تموم بشهخدا میدونه قرار چه عذابای دیگه تو این ۹۴ روز بکشم به مرحله ای رسیدم که فکرم کار نمیکنه مثل یه اخر شبی که روز پرکاری پشت سرگذاشتهاینجا شبانه روزش رنگش خاکستری عاری از هرگونه رنگیزیبایی با اینجا قهر کرده دارم خفه میشم نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ساعت 14:19 توسط شادی| فرقان...
ما را در سایت فرقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ddaftarmane بازدید : 37 تاريخ : جمعه 15 دی 1402 ساعت: 2:52